كلاس جديد
تنبلي رو گذاشتم كنار و دوباره رفتم سراغ آلماني. فقط اين دفعه فرقش اينه كه همهي همكلاسيهام رفتن و من افتادم تو يه كلاس غريبهي غريبه.
جلسهي اول، خيلي كيف داره. هركسي يه مدليه. همكلاسيهاي من اينان:
- يه همكلاسي قديمي. درواقع تنها همكلاسي قديمي و آشنا. اون هم مثل من ول كرد. حسم بهم ميگه اين ترم رو هم ول ميكنه. شرايط سختي داشته، يكي دو سال پيش برادرش فوت ميكنه.
- يه خانم عجيب. چهل و خوردهاي سالشه. چكمه، شلوار جين تنگ و كت جين. مانتو و از اين حرفها رو هم كلاً بي خياله! مدلش من رو ياد اسب مياندازه والبته عينكش و نوع حرف زدنش ياد خانم مينچين!
- يه دختر پسر عجيب. ادعاشونه؟ خجالتيند؟ پررو اند؟ نميدونم، ولي يه جوريند!
- يه كارمند ايران اير. بنظر با كلاس مياد. حداقل بنظرم عجيب نيست.
- يكي دو تا دختر مظلوم ساكت كه اصلاً به يادم نموندند!
- يه پسري كه يه دختر 9 ماهه داره و اصلاً بهش نمياد.
- يه پسر ديگه كه بنظرم پسر خوبيه. آلمانيش خوب نيست ولي مودبه.
- يه آقائي كه لهجهي فرانسوي خفني داره. بطوري كه حال آدم بهم ميخوره وقتي آلماني حرف ميزنه.
- بعدي منم. بقيه در موردم چي فكر ميكنن؟ يه پسري كه آلمانيش خيلي خوب نيست ولي لهجهش خوبه؟ زياد حرف ميزنه؟ نميدونم ولي دلم ميخواد مرموز بنظر بيام :)
- يه خانوم گنده. خانومهاي گنده تو كلاس زبان معمولاً مصيبتند، هرچند براي تلاششون خيلي احترام قائلم.
- يه خانوم عجيب. كتابش رو اشتباهي خريده بود و من بهش گفتم، بخاطرش 100 بار تشكر كرد. تشكر كردن زيادش، من رو ياد خودم ميانداخت.
- يكي دو تا خانم كمرنگ. كمرنگ، چون تو ديد من نبودند و من تصويري ازشون ندارم.
- يه خانم ارمني كه بنظرم زبانش خوبه
روز اول، روز برانداز كردنه. روز اثر گذاشتن و اثر گرفتن. دلم براي كلاس آلماني قبلي با اون بچههائي كه دوستشون داشتم تنگ شده، ولي كاچي بهتر از هيچي!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر